شماره ١٨٣: اى فلکها ز فروغ رخ زيباى تو خوش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
اى فلکها ز فروغ رخ زيباى تو خوش
عالم خاک هم از سايه بالاى تو خوش
چه بهشتى تو که چون کنج لب و گوشه چشم
نيست جايى که نباشد زسراپاى تو خوش
روزت از روز دگر خوشتر ونيکوتر باد
که شد امروز من از وعده فرداى توخوش
نيست ممکن که گشايد ز تماشاى بهشت
دل هرکس که نگردد ز تماشاى تو خوش
فيض درابر سياه و دل شب مى باشد
مى شود وقت دل از زلف سمن ساى تو خوش
فارغ ازعذر ستم باش که درمشرب ما
هست چون لطف بجا، رنجش بيجاى توخوش
چون مه عيد به انگشت نمايندش خلق
لب هرکس شود از لعل شکر خاى تو خوش
چيست دربار تواى تاجر کنعان، که شده است
دل يک شهر زانديشه سوداى تو خوش
چشم بددور زابرى بلند تو که هست
چون مه عيد دل خلق به ايماى تو خوش
برتو صائب نمک عشق و جنون باد حلال
که مراوقت شد از شور سخنهاى توخوش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید