شماره ١٨٢: داغدار از عرق شرم شود نسرينش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
داغدار از عرق شرم شود نسرينش
آب گردد ز اشارت بدن سيمينش
بوى مشک ازنفس سوخته اش مى آيد
در دل هرکه کند ريشه خط مشکينش
اين چه لطف است که چون سرو شود مينارنگ
از بغل گيرى آيينه تن سيمينش
آب چون آينه رفتار فراموش کند
سايه برآب روان گر فکند تمکينش
نتوان بافت بغير از لب و دندان نگار
ماه عيدى که هم آغوش بودپروينش
نه چنان چشم چو بادام تو تلخ افتاده است
که شکر خواب به افسانه کند شيرينش
سينه اش کان بدخشان شود از باده لعل
هرکه از دست بود همچو سبو بالينش
آتشى هست نهان در دل صائب که مدام
مى چکد خون چو کباب ازنفس رنگينش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید