شماره ١٧٩: خط دميده است ز لعل لب شکرشکنش ؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
خط دميده است ز لعل لب شکرشکنش ؟
يا به خون چشم سيه کرده عقيق يمنش
اين چه لطف است که برخود چونظر اندازد
يوسفستان شود ازپرتو عارض بدنش
آتشين لعل لب يار فروغى دارد
که سخن همچو گهر آب شود در دهنش
يوسفى را که من ازخيل نظر بازانم
پرده ديده يعقوب بود پيرهنش
داغ عشق از دل افسرده اغيار مجو
اين سهيلى است که باشد دل خونين يمنش
يکى ازجمله خونابه کشان است سهيل
دلبرى را که منم واله سيب ذقنش
هرگز ازسيلى اخوان نرود بريوسف
آنچه از سبزه خط رفت به برگ سمنش
چشم روزن ز شکرخواب نگردد بيدار
درحريمى که بخندد لب شکرشکنش
گر چه در بسته به يک کس نگذارند بهشت
چه بهشتى است گذارند حريفان به منش
صائب آن لب به خموشى جگر عالم سوخت
تاچه باشد نمک خنده و شور سخنش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید