شماره ١٣٦: شکارانداز صيادى که من هستم نظر بازش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
شکارانداز صيادى که من هستم نظر بازش
ز گيرايى نريزد خون صيد از چنگل بازش
به صد بى تابى يوسف ز خلوت مى دود بيرون
اگر در خانه آيينه گردد عکس دمسازش
ز راه آب چون دزدان رودسرو چمن بيرون
به هر گلشن که گردد جلوه گر سرو سرافرازش
خدا از آفت نزديکى اين ره را نگه دارد
که من کيفيت انجام مى يابم ز آغازش
مشو نوميد از لطفش به خوارى ها که پرتو را
به خاک ار افکند خورشيد،با خود مى برد بازش
اگر صد بار برخيزد، همان بر خاک بنشيند
به بال ديگران هرکس بود چون تير پروازش
مگر مژگان گيرايش عنان دارى کند، ورنه
نگه مى لغزد از رخساره آيينه پردازش
سر سودا ندارد بى نيازيهاى او صائب
وگرنه مى فروشم من دو عالم رابه يک نازش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید