شماره ٧٦: دل ز تن چون دور شد وامى شود غمگين مباش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
دل ز تن چون دور شد وامى شود غمگين مباش
کور را فرزند بينا مى شود غمگين مباش
گر ترا از کار کردن فرصت گفتار نيست
رفته رفته کار گويا مى شود غمگين مباش
چون حباب اين عقده کز کسب هوا در کار توست
از نسيمى عين دريا مى شود غمگين مباش
گر ترا در پرده دل هست حسن يوسفى
مشترى بسيار پيدا مى شود غمگين مباش
در کنار گل نخواهد ماند شبنم جاودان
آخر از پستى به بالا مى شود غمگين مباش
گر نسيم صبح غافل از گشاد دل شود
اين گره چون غنچه خود وا مى شود غمگين مباش
خون به مهلت مشک شد درناف آهوى ختن
گريه هاى تلخ صهبا مى شود غمگين مباش
جوهر تيغ زبان لاف يک دم بيش نيست
صبح کاذب زود رسوا مى شود غمگين مباش
نقطه خاک سيه، صائب اگر صاحبدلى
دلنشين تر از سويدا مى شود غمگين مباش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید