شماره ٢: نکرد در دل من کار، عشق شورانگيز

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
نکرد در دل من کار، عشق شورانگيز
زهيزم تر من شد فسرده آتش تيز
عجب که راه به دير مغان توانم يافت
مراکه نيست بجز سبحه هيچ دستاويز
به زاهدان نکند مى ز ننگ آميزش
و گرنه هيزم خشک است مفت آتش تيز
دلى که رفت به دارالامان بيرنگى
چه فارغ است زنار جهان رنگ آميز
ز صبح دانه انجم تمام مى سوزد
به هيچ شوره زمين تخم پاک خويش مريز
چه نعمتى است که سنگين دلان نمى دانند
که شيشه هاست مرازيرخرقه پرهيز
سحر که مرغ سحرخيز در خروش آيد
اگر ز جاى نخيزد دلت تو خود برخيز
ترا ز هر که رسد تلخيى درين عالم
محصلى است که از خلق درخدا بگريز
مکن به کاهلى امروز خويش را فردا
که خود حساب ندارد حذر ز رستاخيز
ز حسن طبع تو صائب که در ترقى باد
بلند نام شد از جمله شهرها تبريز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید