در مدح صدر اجل خواجه مجيرالدين محمد

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
زهى کلک تو اندر چشم دولت کحل بيدارى
به عونش کرده مدتها جهانداران جهاندارى
مجير دولت و دنيا و اندر ديده دولت
ز راى تست بينايى ز بخت تست بيدارى
جهان مهر و کينت وجه ساز نعمت و محنت
سپهر عفو و خشمت نقشبند عزت و خوارى
به آسانى فکندى سايه حشمت بر آن پايه
که نور آفتاب آنجا نگردد جز به دشوارى
بزرگيهات را روزى تصور کرد عقل کل
نهايت را درو سرگشته ديد از چه ز بسيارى
اگر بر گوهر مى سايه اى افتد ز پاس تو
نبيند تا قيامت هيچ مستى پشت هشيارى
وگر داند که تشريف قبول خدمتت يابد
ستاند سايه از پس رفتن خصم تو بيزارى
تو آن صدرى که عالم را کمال آمد وجود تو
نگر تا خويشتن را کمتر از عالم نپندارى
در اوصاف تو عاجز گشته ام يارب کجا يابم
کسى کاندر بيابان اين دهد طبع مرا يارى
ز لطف آن کرده اى با جان غمناکم که در شبها
کند با کشتهاى تشنه بارانهاى آذارى
به تشريف زيارت رتبتى دادى مرا کاکنون
چو اقبال تو در عالم نمى گنجم ز جبارى
مرا اندازه تمهيد عذر آن کجا باشد
وليکن چون کنم لنگى همى پويم به رهوارى
ترا لطف تو داعى بود اگرنه کس روا دارد
که رخت کبريا هرگز به چونان کلبه اى آرى
نزولت نزد من بود اى پيت از پى مبارک تر
نزول مصطفى نزديک بو ايوب انصارى
همين مى کن که جاويدان مدد باد از توفيقت
که هرگز کس پشيمانى نديدست از نکوکارى
سه عادت دارى اندر جمله اديان پسنديده
يکى رادى دگرچه راستى پس چه کم آزارى
الا تا خاک را از گوهرش خيزد گران سنگى
الا تا باد را از عنصرش زايد سبکسارى
روانى باد فرمان ترا چون آب در گيتى
که چون آتش به برتر بودن ازگيتى سزاوارى
بمان چندان که گيتى عمر در عهد تو بگذارد
که تا دوران گيتى را به کام خويش بگذارى
موافق مضطرب از نکبتى نه از طربناکى
مخالف سرخ رو از نعمتى نه از نگونسارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید