در مدح سلطان سنجر

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اى نهال مملکت از عدل تو بر يافته
وى هماى سلطنت از عدل تو پر يافته
در جهانداريت گردون فتنه در سر داشته
وز ملکشاهيت عالم رونق از سر يافته
از مثال تو جهان در نقش الله المعين
مايه کافور خشک و عنبر تر يافته
بى نهيب روز محشر طالبان آخرت
در جوار صدر تو طوبى و کوثر يافته
از شمر اعجاز تو اسباب دريا ساخته
وز عرض اقبال تو آثار جوهر يافته
روضهاى خطه اسلام در ايام تو
از بهار عدل تو هم زيب و هم فر يافته
شاخهاى دوحه انصاف در اقليم تو
از نماى فضل تو هم برگ و هم بر يافته
مدت همنام تو از سعى تيغ و کلک تو
در ثبات عمر تو بى روز محشر يافته
پايه تخت ترا هنگام بوسيدن خرد
از وراى قلعه نه چرخ برتر يافته
گمرهان آفرينش در شب احداث دهر
از فروغ صبح تاييد تو رهبر يافته
گاه ضرب و طعن در ميدان زبان رمح تو
رام نطق از گفتن الله اکبر يافته
آسمان را بر زمين در لحظه اى انديشه وار
مرکب انديشه رفتار تو اندر يافته
ديده بر خاک جناب تو به روز بار تو
جلوگاه از چهره فغفور و قيصر يافته
از براى چشمه حيوان مدحت جان و عقل
وهم را در صحبت عزم سکندر يافته
همچو ابناء هنر از بهر حاجت سال و ماه
چرخ را دربان تو چون حله بر در يافته
کيسه از جود تو سلطان و رعيت دوخته
بهره از بر تو درويش و توانگر يافته
ناظران علوى و سفلى ز بذل عام تو
بحر و کان را در فراق گوهر و زر يافته
تا دماغ کاينات از خلق تو مشکين شود
خلقت تو در ازل خلق پيمبر يافته
تا همى در بزم گيتى باشد از جنس نبات
در دماغش از دل و جان جام و ساغر يافته
خسروى را نسبت فيروزى از نام تو باد
خسروان از خاک درگاه تو افسر يافته



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید