در مدح امير ضياء الدين مودود احمد عصمى و تهنيت او به تشريف سلطان

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
مبارک باد و ميمون باد و خرم
همايون خلعت سلطان عالم
بلى خود خلعت سلطان بهرحال
مبارک باشد و ميمون و خرم
ترا بيرون ز تشريف شهنشاه
که حد و قدر آن کاريست معظم
نيارد داد گردون هيچ دولت
که نه قدرش بود از قدر تو کم
ايا در امر تو تعجيل مضمر
و يا در نهى تو تاخير مدغم
مقدم عهد و در دولت مؤخر
مؤخر عهد و در فرمان مقدم
فلک را قدر تو والا ذعالى
جهان را حزم تو بنياد محکم
کند امن تو آب فتنه تيره
کند سهم تو سور زهره ماتم
زمين تاب عنان تو ندارد
چه جاى اين حديثست آسمان هم
ستم تا پاى عدلت در ميان بست
نهادست از تحير دست بر هم
کفت را خواستم گفتن زهى ابر
دلت را خواستم گفتن زهى يم
قضا گفتا معاذالله مگو اين
که ما را اندرين حکميست ملزم
دلش را گفته ام عقل مجرد
کفش را گفته ام جود مجسم
به قدرت آسمانى زان زمين شد
تصرفهاى کلکت را مسلم
ز کلک بى قرار تست گويى
قرار ملک سلطان معظم
نباشد منتظم بى کلک تو ملک
حديث رستمست و رخش رستم
به کلک و راى در ملک آن کنى تو
که در عمر آن نکردست از کف و دم
به اعجاز عصا موسى عمران
به ايجاب دعا عيسى مريم
چه اندر صدر تو ديوان طغرى
چه اندر دست ديوان خاتم جم
تويى کز فتح باب دست تو هست
هميشه خشکسال آز را نم
جراحتهاى آسيب فلک را
ز داروخانه خلق تو مرهم
همه اسلام رادر راحت و رنج
همه آفاق را در شادى و غم
برد يمن از يمينت نوک خامه
دهد يسر از يسارت نقش خاتم
چو تو در دور آدم کس نديدست
کريم ابن کريمى تا به آدم
غرض ذات تو بود ارنه نگشتى
بنى آدم به کرمنا مکرم
بيانم هست از وصف تو عاجز
زبانم هست در نعت تو ابکم
سخن کوتاه شد گر راست خواهى
تويى مانند تو والله اعلم
الا تا از خم گردون برون نيست
نه صبح اشهب و نه شام ادهم
مبادا صبح تاييد ترا شام
مبادا پشت اقبال ترا خم
ابد با مدت عمرت هم آواز
چو از روى تناسب زير با بم
کمينه پاسبانت بخت بيدار
فروتر بارگاهت چرخ اعظم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید