شماره ٧٦٧: او را به خود نبينى او را به او توان ديد

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
او را به خود نبينى او را به او توان ديد
هر کس که ديد او را مى دان که آنچنان ديد
ديده نديده غيرش چندانکه گرد گرديد
خوش ديده اى که او را در عين او توان ديد
جام جهان نمائى يارى که در نظر داشت
او نور چشم مردم در آينه عيان ديد
سرچشمه حيات است اين بحر ديده ما
در چشم ما نظر کن کان بحر مى توان ديد
حکم ولايت ما منشور حضرت اوست
توقيع آل بيند هر کس که آن نشان ديد
دل ديده خوشى ديد روشن به نور رويش
جانان هر دو عالم در جسم و جان روان ديد
رندى که نعمت الله سرمست را ببيند
شايد اگر بگوئى سر خيل عاشقان ديد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید