هر کسى نقشى بر آبى مى کشند
يا خيالى سوى خوابى مى کشند
گرچه مى بندند نقشى در خيال
پيش مه رويم نقابى مى کشند
مى کشندم در خرابات مغان
گوئيا مست خرابى مى کشند
عاشقيم و عاشقان را بى حساب
مى کشند و در حسابى مى کشند
ما در ميخانه را بگشوده ايم
باده نوشان خوش شرابى مى کشند
دمبدم از موج درياى محيط
هم ز ما بر ما حجابى مى کشند
سايه بان نعمت الله در نظر
بر مثال آفتابى مى کشند