شماره ٦٢٤: بر هر درى که رفتيم بر ما روان گشودند

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بر هر درى که رفتيم بر ما روان گشودند
پرده چو برگرفتند روئى به ما نمودند
از هر دريچه ماهى با ما کرشمه اى کرد
وان دلبران سرمست دلهاى ما ربودند
نقش خيال عالم باشد حباب بر آب
پيدا شدند و رفتند گوئى که خود نبودند
گوئى شرابخانه در بسته اند يا نه
آرى درين زمانه آن در به ما گشودند
ياران رند سرمست در پاى خم فتادند
سرها نهاده بر خاک گوئى که در سجودند
معشوق و عشق و عاشق باشد يکى و سه نام
گر اندکند و بسيار مجموع يک وجودند
مستانه جان و جانان با همدگر نشستند
اسرار نعمت الله گفتند و هم شنودند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید