آب چشم ما بروى ما فتاد
مردم ديده در اين دريا فتاد
رند سرمستى به ميخانه رسيد
سر بپاى خم نهاد از پا فتاد
برنخيزد جاودان هر کس که او
در خرابات آمد و آنجا فتاد
ما ز دريائيم و دريا عين ما
عين ما روشن به عين ما فتاد
همدم جاميم و با ساقى حريف
اين چنين ذوق خوشى ما را فتاد
دل برفت از ما و در دريا نشست
عاقبت محمود با مأوا فتاد
نعمت الله چون مقام خويش ديد
بر در يکتاى بى همتا فتاد