در حقيقت عشق را خود نام نيست
مى که مى نوشد چوآنجا جام نيست
کى بيابد نيک نامى در جهان
هرکه او در عاشقى بدنام نيست
مرغ دل سيمرغ قاف معرفت
جز سر زلف بتانش دام نيست
سوختگان دانند وايشان گفته اند
پخته داند کاين سخن با خام نيست
صبحدم مى گفت سرمستى به من
بامدادم عاشقان را شام نيست
در خرابات مغان مستان بسى است
همچو من مستى در اين ايام نيست
نعمت الله جام مى بخشد مدام
خوشتر از انعام او انعام نيست