شماره ٣٩٦: در همه جان جز که هم جان هيچ نيست

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
در همه جان جز که هم جان هيچ نيست
تن چه باشد زانکه هم جان هيچ نيست
بگذر از دنيى و عقبى باده نوش
جز مى و ساقى رندان هيچ نيست
با سبک روحان نشين اى يار من
زانکه صحبت با گران جان هيچ نيست
نزد مصرى شهر بغداد است هيچ
کوبنان چبود که کرمان هيچ نيست
غير او هيچ است اگر گوئى که هست
هرچه باشد غير او آن هيچ نيست
ظاهر و باطن همه عين وى است
غير او پيدا و پنهان هيچ نيست
با وجود سيد هر دو سرا
بى نوا چبود که سلطان هيچ نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید