هرکه او با ما در اين دريا نشست
کى تواند لحظه اى بى ما نشست
ازسر هردو جهان برخاسته
بر در يکتاى بى همتا نشست
گرچه تنها بود، تن ها جمع کرد
آمد آن تنها وبا تن ها نشست
عقل رفت و زير دست وپا فتاد
عشق آمد سوى ما بالا نشست
تشنه اى کامد به سوى ما چو ما
عين ما را ديد ودر دريا نشست
مجلس عشق است و ما مست وخراب
خاطر رندان ما آنجا نشست
نعمت الله جام مى جويد مدام
چون تواند يک زمان از پا نشست