شماره ٢٨٣: ميرميخانه ما سيد سرمستان است

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ميرميخانه ما سيد سرمستان است
رند اگر مى طلبى ساقى سرمست آن است
نورچشم است و به نورش همه را مى بينم
آفتابى است که در دور قمر تابان است
چشم ما روشنى از نور جمالش دارد
پس مپندار که او از نظرم پنهان است
گر فروشند به صد جان نفسى صحبت دوست
بخر اى جان عزيزم که نکو ارزان است
گنج اگر مى طلبى در دل ما مى جويش
زانکه گنجينه او کنج دل ويران است
دردى درد به من ده که خوشى مى نوشم
من دوا را چه کنم درد دلم درمان است
رند مستى به توگر روى نمايد روزى
نعمت الله طلب از وى که مرا مهمان است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید