عشق مست است و عقل مخمور است
عاقل از ذوق عاشقان دور است
ديده مردم است از او روشن
نظرى کن ببين که منظور است
نقد گنج وى است در دل ما
کنج ويران به گنج معمور است
شد دو عالم به نور او روشن
روشن اين چشم ما از آن نور است
ذره ذره چو نور مى نگرم
آفتابى به ماه مستور است
زاهد ار ذوق ما نمى داند
هيچ عيبش مکن که معذور است
عشقبازى و رندى سيد
در خرابات نيک مشهور است