شماره ١٥٦: نور چشم است و در نظر پيداست

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نور چشم است و در نظر پيداست
نظرى کن به بين که او با ماست
نقش رويش خيال مى بندم
ديده ما بديدنش بيناست
آفتاب است او و ما سايه
ما حبابيم و عين ما درياست
مبتلاى بلاى بالاشيم
خوش بلائى که عشق آن بالا است
مى جام بقا اگر جوئى
خانه مى فروش دار بقاست
درد دردش مدام مى نوشيم
چه کنم درد درد صاف دواست
نعمت الله براى سرمستان
مجلس عاشقانه اى آراست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید