درد دل ما دواى درد دل ماست
خوش درد ودوائيست که آن حاصل ماست
آن گنج که اسماى الهى خوانند
در کنج خرابه جو که آن در دل ماست
چه جاى نهايت است که ره رو ابدا
گر راه رود دراول منزل ماست
نور است حجاب ظلمتش راچه محل
مه حايل آفتاب و او حايل ماست
مفعول ويند جمله اشيا به تمام
يک فعل ظهور قدرت فاعل ماست
رندى که محيط را به يک جرعه خورد
نوشش بادا که همدم کامل ماست
ما بنده او و سيد رندانيم
ما سائل او وعالمى سائل ماست