شماره ٥٨: بنده ساقى ما شو تا شوى سلطان ما

غزلستان :: شاه نعمت‌الله ولی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بنده ساقى ما شو تا شوى سلطان ما
جان فدا کن تا شوى جانان ما اى جان ما
چشم صورت بين ببند و ديده معنى گشا
تا ببينى بر سرير ملک دل جانان ما
گر گداى عشق باشى پادشاه عالمى
حکم تو گردد روان گر تو برى فرمان ما
از نم چشم و غم دل نقل و باده مى خوريم
الصلا گر عاشقى فرما بخور از خوان ما
حال ما پيدا شود بر ساکنان صومعه
گر جمال خود نمايد شاهد پنهان ما
همدم جاميم و ساقى را حريف سرخوشيم
ذوق اگر دارى طلب کن صحبت رندان ما
مجلس عشق است و سيد عاشق و معشوق او
اين چنين بزمى بيابى گر شوى مهمان ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید