شماره ٧٩٣: عرق چو بر رخت از گرمى شراب آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
عرق چو بر رخت از گرمى شراب آيد
شفق به ساغر زرين آفتاب آيد
خيال خال تو آمد به دل ز روزن چشم
چنان که دزد به گلشن ز راه آب آيد
به زير تيغ تو آهى برآورم از دل
که آب در دل آهن به اضطراب آيد
ز کوه ناله ما بى جواب برگرديد
چگونه نامه مارا ازو جواب آيد
شراب گرد کدورت نبرد از دل ما
چو دانه سوخته باشد چه از سحاب آيد
اگر به سيخ کشندم نمى روم بيرون
ازان حريم که بوى دل کباب آيد
ترا ز گريه ارباب درد رنگى نيست
مگر به چشم تو از زور خنده آب آيد
دل ترا نفشرده است پنجه دردى
چگونه اشک به چشم تو بى حجاب آيد
برون کنند به چوب گل از گلستانش
به سير باغ حريفى که بى شراب آيد
در آن محيط که اوراق شد سفينه نوح
چه دستگيرى از زورق حباب آيد
عنان وحشى رم کرده در کف بادست
چو دل رميده چه از زلف نيمتاب آيد
ترا که نيست خيالى به خواب رو صائب
من آن نيم که مرا بى خيال خواب آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید