به درد هر که برآيد دوا نمى خواهد
اگر ز پاى درآيد عصا نمى خواهد
هميشه در دل تنگم شکستگان فرشند
زمين مسجد من بوريا نمى خواهد
برآر تيغ وبکش اين سيه درونان را
که خون لاله کسى از صبا نمى خواهد
مرو ز مصلحت خاک راه او بيرون
زيان چشم کسى توتيا نمى خواهد
گذاشتم به خدا کار خويش را صائب
سفينه ام مدد از ناخدا نمى خواهد