عرق به پاکى گوهر کجا چو باده بود
حرامزاده کجا چون حلالزاده بود
حضور دل نشود با گشاده رويى جمع
که شاهراه حوادث در گشاده بود
شود به عالم صورت روان هر که اسير
چو آب آينه پيوسته ايستاده بود
کف گشاده محال است زير دست شود
که گل به شاخ سوارست اگر پياده بود
چنان که خانه ز گلجام مى شود روشن
صفاى خانه دلها ز جام باده بود
حضور اگر طلبى بى اراده شو صائب
که آرميده بود هرکه بى اراده بود