شماره ٦٣١: شراب لعل به آن لعل جانفزا نرسد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
شراب لعل به آن لعل جانفزا نرسد
که آب تلخ به سرچشمه بقا نرسد
اثر ز گرمروان بر زمين نمى ماند
به گرد آتش اين کاروان صبا نرسد
کجا رسد دل بى دست و پاى ما ز تلاش
به خلوتى که به بال ملک دعا نرسد
فغان که سرکشى و ناز را دو ابرويش
گذاشته است به طاقى که دست ما نرسد
ز مال رزق حريصان بود غبار ملال
که غير گرد ز گندم به آسيا نرسد
جگر گداز بود زردرويى منت
خدا کند که مس ما به کيميا نرسد
همان ز مردم هموار مى کشم خجلت
به خاکسارى من گرچه نقش پا نرسد
سپند خال ازان دايم است پابرجا
که چشم زخم به آن آتشين لقا نرسد
خموش باش اگر پخته گشته اى که شراب
ز جوش تا ننشيند به مدعا نرسد
تمام نيست عيار کسى که چون خورشيد
به ذره ذره فروغش جدا جدا نرسد
ميان ساختن و سوختن تفاوتهاست
به گرد خاک ره يار توتيا نرسد
ز چار موجه به ساحل نمى رسد صائب
سبکروى که به سر منزل رضا نرسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید