شماره ٦١٤: نگه ز ديده من اشکبار برخيزد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
نگه ز ديده من اشکبار برخيزد
نفس ز سينه من زخمدار برخيزد
هزار ميکده خون حلال مى بايد
که نرگس تو ز خواب خمار برخيزد
بر آبگينه من گرد راه افشاند
درين خرابه ز هر جا غبار برخيزد
اگر قدم به تماشاى طور رنجه کنى
به پيش پاى تو بى اختيار برخيزد
محيط گرد يتيمى نشست از گوهر
به اشک چون ز دل من غبار برخيزد؟
چنين که پيکر من نقش بر زمين بسته است
غبار چون ز من خاکسار برخيزد؟
گذشت قافله فيض و ما گرانجانان
نشسته ايم که باد بهار برخيزد
کلاه گوشه قدرش بر آسمان سايد
چو شعله هر که به تعظيم خار برخيزد
به زير تيغ زند هرکه دست و پا صائب
ز خاک روز جزا شرمسار برخيزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید