شماره ٥٧٩: شکوفه مغز شعور مرا پريشان کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
شکوفه مغز شعور مرا پريشان کرد
فروغ لاله سر توبه را چراغان کرد
گسسته بود اگر عقد خوشدلى يک چند
بهار، منتظم از رشته هاى باران کرد
ز غصه هر گره مشکلى که دلها داشت
شکوفه باز به دندان گوهرافشان کرد
ز ابر چتر پريزاد جلوه گر گرديد
چو گل به تخت هوا تکيه چون سليمان کرد
ز لاله شد در و ديوار، جامه فانوس
فروغ گل جگر خاک را بدخشان کرد
ميانه چمن و خانه هيچ فرقى نيست
که جوش گل در و ديوار را گلستان کرد
چو داغ لاله، سيه خيمه هاى صحرا را
بهار در جگر لاله زار پنهان کرد
ز برگ سبز، چمن جلوه گاه طوطى شد
شکوفه روى زمين را چو شکرستان کرد
عجب که داغ به درمان شود دگر پيدا
که جوش لاله درين نوبهار طوفان کرد
شده است رشته گلدسته جاده ها يکسر
ز بس که لاله و گل جوش در بيابان کرد
به روى سيل توان همچو پل سراسر رفت
ز بس که خانه تقوى به خاک يکسان کرد
به خنده هاى جگرسوز، سبز تلخ بهار
نمک ز شور قيامت درين نمکدان کرد
دگر که پاى تواند کشيد در دامن؟
که ذوق سير چمن سرو را خرامان کرد
چنين که گل ز رکاب سوار مى گذرد
پياده سير درين نوبهار نتوان کرد
ز فيض مقدم عباس شاه ثانى بود
که نوبهار جهان روى در صفاهان کرد
چو گل ز باده گلرنگ وقت او خوش باد
که روى تازه اش آفاق را گلستان کرد
به بلبلان بگذار اين ترانه را صائب
که وصف گل به زبان شکسته نتوان کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید