شماره ٥٥٨: بياض گردن او دست من ز کار برد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
بياض گردن او دست من ز کار برد
بياض خوش قلم از دست اختيار برد
بجز خط تو کز او چشمها شود روشن
که ديده گرد که از ديده ها غبار برد؟
به خون کسى که تواند خمار خويش شکست
چرا به ميکده دردسر خمار برد؟
نشسته است به خون گرچه هيچ کس خون را
مرا غبار ز دل سير لاله زار برد
ز ضعف تن به زمين نقش بسته ام صائب
مگر مرا تپش دل به کوى يار برد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید