شماره ٥٣٨: چه باده غنچه اين باغ در سبو دارد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
چه باده غنچه اين باغ در سبو دارد؟
که هر نواطلبى برگ عيش ازو دارد
نمى توان به اثر از بهار قانع شد
وگرنه سنبل و گل آب و تاب ازو دارد
وضوى عشق همين دست شستن از دنياست
به آبرو بود آن کس که اين وضو دارد
چو عنکبوت ترا کار ريسمان بازى است
دل تو تا رگ خامى ز آرزو دارد
سخن ز راه نر بى غبار مى خيزد
وگرنه طوطى ما راه گفتگو دارد
ز خود برون شدن ما به جوش دل بسته است
ز چشمه قوت رفتار آب جو دارد
چو مور دست سليمان بود بر او زندان
به آستان قناعت کسى که خو دارد
به دوستان چه نويسم که سر برون آرند؟
مرا که خامه ز بخت سياه مو دارد
به آفتاب ز افتادگى توان پيوست
وگرنه شبنم ما پاى جستجو دارد
در آب تلخ، صدف تلخکام ازان نشود
که رخنه لبش از خاموشى رفو دارد
مرا به حلقه دامى است هر نفس سر و کار
خوش آن اسير که يک طوق در گلو دارد
به صدق هرکه نهد سر به پاى خم صائب
هميشه در ته سر دست چون سبو دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید