شماره ٤٨٢: ز کاهلى به نظرها جوان گران گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
ز کاهلى به نظرها جوان گران گردد
که هرکه مانده شود بار کاروان گردد
مکن تکلف بسيار، کز مروت نيست
که ميهمان خجل از روى ميزبان گردد
مجو زياده درين ميهمانسرا ز نصيب
که ميهمان ز فضولى به دل گران گردد
دل آرميده شود نفس چون به فرمان شد
که ايمنى سبب خواب پاسبان گردد
به بلبلى که بدآموز شد به کنج قفس
زبان مار خس و خار آشيان گردد
نثار عشق جوانمرد کرده نقد حيات
غريب نيست زليخا اگر جوان گردد
زبان شمع به صد آب و تاب مى گويد
که مد عمر سبکسير از زبان گردد
به قدر آنچه کنند ايستادگى در فکر
سخن به گرد جهان آنقدر روان گردد
به نان خشک قناعت کند سعادتمند
هما ز مغز تسلى به استخوان گردد
ز شورچشمى ادبار غافل افتاده است
سبکسرى که به اقبال شادمان گردد
به خرد کردن دانه است آسيا را چشم
مدان ز لطف اگر گردت آسمان گردد
اگر به کوه گرانسنگ پا بيفشارم
ز برق تيشه تردست من روان گردد
مکن ز سختى ايام رو ترش صائب
که مغز، نرم ز زندان استخوان گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید