شماره ٤٦٥: من آن نيم که ز درد گران کنم فرياد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
من آن نيم که ز درد گران کنم فرياد
ز سنگلاخ چو آب روان کنم فرياد
چنين که گوش گل از شبنم است پرسيماب
چه لازم است درين گلستان کنم فرياد؟
ز گرد سرمه نفس گير مى شود آواز
چه حاصل است که در اصفهان کنم فرياد؟
کنم چو ريگ روان نرم نرم راهى قطع
جرس نيم که به چندين زبان کنم فرياد
ز وصل بيش ز هجرست بيقرارى من
به نوبهار فزون از خزان کنم فرياد
ز قطع راه مرا نيست شکوه اى چو جرس
ز ايستادگى کاروان کنم فرياد
صدا بلند نسازد ز من کشاکش دهر
کمان نيم که ز زور آواران کنم فرياد
نمى رسد چو به دامان دادرس دستم
گه از زمين و گه از آسمان کنم فرياد
گل از چمن شد و بلبل گذشت و رفت بهار
ز دورى که من بى زبان کنم فرياد؟
نمى شود دل مجنون من تهى از درد
اگر چو سلسله با صد دهان کنم فرياد
ز درد نيست مرا شکوه اى چو بيدردان
که از طبيب من ناتوان کنم فرياد
ز من چو کوه نخيزد صدا به تنهايى
مگر به همدمى ديگران کنم فرياد
کجاست سلسله جنبان ناله اى صائب؟
که همچو چنگ به چندين زبان کنم فرياد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید