ز روى خشت خم از جوش باده جام افتاد
بيار باده که طشت خرد ز بام افتاد
حباب وار به سرگشتگى مثل گردد
سفينه اى که به گرداب خط جام افتاد
مباد از سر زنار کم سر مويى
چه شد که سلسله سبحه از نظام افتاد
چو سبزه فرش شد و همچو آب رفت از دست
نگاه هرکه بر آن سرو خوش خرام افتاد
به چشم روشنى دام مى رود صياد
کدام مرغ همايون دگر به دام افتاد؟
درين نشيمن آشوب پخته شو زنهار
زنند پاى به فرقش چو ميوه خام افتاد
علاج کلفت خود زود مى کنم صائب
دگر به دست من امروز يک دو جام افتاد