شماره ٤٥٢: پنبه نبود که شد از سينه افگار سفيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
پنبه نبود که شد از سينه افگار سفيد
چشم داغم شده از شوق نمکزار سفيد
در ديارى که تو از جلوه فروشان باشى
گل ز خجلت نشود بر سر بازار سفيد
پيش من دم نتواند ز نظربازى زد
گرچه شد ديده يعقوب درين کار سفيد
آنقدر همرهى از بخت سيه مى خواهم
که کنم ديده خود در قدم يار سفيد
سعى کن تا ز سياهى دلت آيد بيرون
همچو زاهد چه کنى جبه و دستار سفيد؟
صائب از دست مده جام مى گلگون را
از شکوفه چو شود چادر گلزار سفيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید