شماره ٣٠٩: به کمان پشت و به شمشير دهن بخشيدند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
به کمان پشت و به شمشير دهن بخشيدند
سينه گرم چو خورشيد به من بخشيدند
جام خورشيد زياد از دهن گردون بود
به لب تشنه درياکش من بخشيدند
رنگ و بويى که ازان باغ جنان رنگين بود
گرد کردند و به آن سيب ذقن بخشيدند
زان گرهها که در آن زلف سيه بار نيافت
نافه اى چند به صحراى ختن بخشيدند
پيچ و تابى که ز موى کمر افزون آمد
به سر زلف پريشان سخن بخشيدند
نور را باده کند در قدح چشم سهيل
جرعه اى کز لب لعلش به يمن بخشيدند
لغزشى چند کز ارباب نظر صادر شد
به صفاى رخ آن سيم بدن بخشيدند
عذر مى خوردن ما روز جزا خواهد خواست
چشم مستى که به آن توبه شکن بخشيدند
دوربينان جهان خرده جان پيش از مرگ
نقد کردند و به آن غنچه دهن بخشيدند
قمريانى که درين دايره بنيا بودند
عمر خود جمله به آن سرو چمن بخشيدند
بود اگر پيرهنى بر تن يوسف صفتان
وقت احرام غريبى به وطن بخشيدند
کرد با شکر اگر دست درازى صائب
گنه طوطى ما را به سخن بخشيدند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید