شماره ٢٥٢: زردى روى من از باده کشيدن باشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
زردى روى من از باده کشيدن باشد
موج مى رنگ مرا بال پريدن باشد
زان به خون قانعم از باده گلرنگ که خون
باده اى نيست که موقوف رسيدن باشد
دل عاشق ز غم روز حساب آسوده است
دانه سوخته فارغ ز دميدن باشد
تا به چند از لب ميگون تو اى بى انصاف
روزى ما لب خميازه مکيدن باشد
بردبارى و تواضع سپر آفتهاست
پل اين سيل گرانسنگ خميدن باشد
راه در بى جهت از يک جهتى بتوان برد
خضر اين باديه دنبال نديدن باشد
سخن پاک محال است که افتد بر خاک
در گهر آب مسلم ز چکيدن باشد
چند چون شمع درين بزم ز روشن گهرى
روزى من سر انگشت مکيدن باشد
نيست غير از سخن مهر و محبت صائب
گفتگويى که سزاوار شنيدن باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید