شماره ٢٤٧: نمک صبح در آن است که خندان باشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
نمک صبح در آن است که خندان باشد
بخيه ظلم است به زخمى که نمايان باشد
نقش هستى نتوان در نظر عارف يافت
عکس در بحر محال است نمايان باشد
عکس از آيينه تصوير به جايى نرود
حسن فرش است در آن ديده که حيران باشد
شور سوداى من از شورش مجنون کم نيست
حلقه چشمى اگر سلسله جنبان باشد
تير باران حوادث برد از هوش مرا
شير را خواب فراغت به نيستان باشد
سخى آن است که بى رنج طلب دنيا را
به گدا بخشد و شرمنده احسان باشد
صبر بر زخم زبان کردن و خامش بودن
در ره کعبه دل خار مغيلان باشد
در بساطى که خزف جلوه گوهر دارد
صرفه جوهرى آن است که حيران باشد
خاک در چشمش اگر نعمت الوان خواهد
هر که را لخت دلى بر سر مژگان باشد
جگر گرم نبخشند به هر کس صائب
اين نه لعلى است که در کوه بدخشان باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید