شماره ٢٤٢: نيست در دست مرا غير دعا، خوش باشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
نيست در دست مرا غير دعا، خوش باشد
گر خوشى با من بى برگ و نوا خوش باشد
گر سر صحبت ياران موافق دارى
منم و فکر و خيال تو، بيا خوش باشد
اشک و آهى است من غم زده را در دل و چشم
سازگارست اگر اين آب و هوا خوش باشد
خون بود باده ما و دل صد پاره کباب
گر گواراست ترا محفل ما خوش باشد
هست اگر بستگيي، در کمر خدمت ماست
نشود بسته در خانه ما خوش باشد
وصل موقوف به خلوت شدن دل گر بود
من کشيدم ز ميان پاي، درآ خوش باشد
با دل سوخته هنگامه گرمى داريم
گر ترا هست سر صحبت ما خوش باشد
دل بى کينه ما چون در رحمت بازست
اگر از جنگ شدى سير، درآ خوش باشد
مى شود ناخوش عالم به خوشيهاى تو خوش
من اگر ناخوشم اى دوست، ترا خوش باشد
جلوه موج سراب است خوشيهاى جهان
عارفى را که دل از ياد خدا خوش باشد
پاس دل دار، چه در خوبى جا مى کوشي؟
که چو خوشوقت شود دل، همه جا خوش باشد
ما ز کردار به گفتار قناعت کرديم
راه گم کرده به آواز درا خوش باشد
مى چکد خون دل از زمزمه من صائب
مى زنى گر به لب انگشت مرا خوش باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید