شماره ١٦١: سيل را در نظر آور که به ويرانه چه کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
سيل را در نظر آور که به ويرانه چه کرد
تا بدانى به من آن جلوه مستانه چه کرد
هوشياران جهان راه بيابان گيرند
گر بگويم که شب آن نرگس مستانه چه کرد
در و ديوار ز شوق تو ندارد آرام
يارب اين زلزله با کعبه و بتخانه چه کرد
تو که هرگز سخن سخت ز کس نشنيدى
سنگ اطفال چه دانى که به ديوانه چه کرد
طاقت سيلى اخوان نبود يوسف را
خط بيرحم به رخساره جانانه چه کرد
مى کند يک دل ديوانه جهان را پرشور
يارب آن زلف به چندين دل ديوانه چه کرد
بوى گل بار بود بر دل روشن گهران
شمع با بال و پرافشانى پروانه چه کرد
خواب را بستر بيگانه پريشان سازد
جان آگاه درين عالم بيگانه چه کرد
نيست تاب سخن سخت دل نازک را
با لب نازک او تا لب پيمانه چه کرد
بود بر شوخى او نه صدف گردون تنگ
در دل تنگ من آن گوهر يکدانه چه کرد
دوش کز گردش چشم تو دو عالم شد مست
زاهد خشک ندانم که به شکرانه چه کرد
سيل بر دامن صحرا نگذشته است ترا
تو چه دانى که به من جلوه مستانه چه کرد
کف ساقى يد بيضا شد ازين مى صائب
يارب آن باده لب سوز به پيمانه چه کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید