شماره ١١٩: گوشه گيرى که لب نان حلالى دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
گوشه گيرى که لب نان حلالى دارد
سى شب از گردش ايام هلالى دارد
نيست جوياى نظر چون مه نو ماه تمام
خودنمايى نکند هر که کمالى دارد
آب بر حسن گلوسوز فشاندن ستم است
ور نه لب تشنه ما آب زلالى دارد
چشم حيران کند از قطره شبنم ايجاد
هر که چون لاله و گل چهره آلى دارد
صدف بسته دهان نيست ز گوهر خالى
نشوى غافل ازان دل که ملالى دارد
فکر آن موى ميان برد ز من صبر و قرار
خواب تلخ است بر آن کس که خيالى دارد
بال طاوس به صد چشم نگهبان خودست
نيست ايمن ز خطر هر که جمالى دارد
هر که چون نافه سر خود به گريبان برده است
مى توان يافت که رم کرده غزالى دارد
خال از انديشه خط روز خوش از عمر نديد
واى بر اختر سعدى که وبالى دارد
نتوان نسخه ازان چشم ز شوخى برداشت
ور نه مجنون به نظر چشم غزالى دارد
قسمت ديده شورست ازو گريه تلخ
هر که هر روز چو خورشيد زوالى دارد
پرده صبح اميدست شب نوميدى
دل سودازده اميد وصالى دارد
از ادب نيست شدن دست و گريبان با شمع
ور نه پروانه ما هم پر و بالى دارد
گر چه از بزم تو دل حلقه بيرون درست
با خيال تو عجب صحبت حالى دارد
هر که در دايره ساده دلان نيست چو ماه
دل نبندد به کمالى که زوالى دارد
دل خون گشته اش از آب بود لرزانتر
هر که سر در قدم تازه نهالى دارد
چه ضرورست چو خورشيد به درها گردد؟
هر که در پرده شب راه سؤالى دارد
دل زاهد نشود صاف به صوفى صائب
زشت از ديدن آيينه ملالى دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید