شماره ٩٣: دل آسوده طمع هر که ز دنيا دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل آسوده طمع هر که ز دنيا دارد
زير بال و پر خود بيضه عنقا دارد
غافل از حق نشود روح به ويرانه جسم
سيل هر جا که بود روى به دريا دارد
خويش را تا نگذارد ننشيند از پا
هرکه چون شمع سر عالم بالا دارد
دم جان بخش اثر در دل آهن نکند
چشم سوزن چه تمتع ز مسيحا دارد؟
از علم لشکريان را نتوان غافل کرد
دو جهان چشم بر آن قامت رعنا دارد
کار چون در گره افتد به دعا دست برآر
شانه در عقده گشايى يد طولى دارد
نيست خالى سر مويى به تن از جان لطيف
هر که را جا نبود، در همه جا جا دارد
دل محال است که ساکن شود از لرزيدن
شانه تا راه در آن زلف چليپا دارد
گر چه يعقوب مرا پاى طلب کوتاه است
بوى پيراهن يوسف يد طولى دارد
تو ز طفلى است که در خانه ندارى آرام
ور نه هنگامه عالم چه تماشا دارد؟
لازم برق بود ريزش باران صائب
گريه بسيار ز پى خنده بيجا دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید