شماره ٤٩: هرکجا پرتو جانانه ما مى افتد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
هرکجا پرتو جانانه ما مى افتد
برق در خرمن پروانه ما مى افتد
از تن غرقه به خون کان بدخشان شده ايم
سنگ اطفال به ديوانه ما مى افتد
مى توان زود دل از خانه ويران برداشت
قدم سيل به ويرانه ما مى افتد
اين چه آهوست کز انديشه صيادى او
رعشه بر پنجه شيرانه ما مى افتد
از دبستان ره کاشانه خود هر طفلى
مى گذارد، پى ديوانه ما مى افتد
مى کند کار نمک با جگر زخمى ما
ماهتابى که به غمخانه ما مى افتد
خاکبازى همه را برده چو طفلان از راه
که به فکر دل ويرانه ما مى افتد؟
نيست ممکن که به خرمن نرساند خود را
در دل سنگ اگر دانه ما مى افتد
در ديارى که بود کعبه برابر با خاک
که به تعمير صنمخانه ما مى افتد؟
مى پرد روزنه را ديده اميد امروز
تا که را راه به کاشانه ما مى افتد
نيست ممکن که قيامت به خود آيد صائب
هرکه را راه به ميخانه ما مى افتد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید