شماره ٣٠: دل عاشق کجا از ساغر سرشار بگشايد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل عاشق کجا از ساغر سرشار بگشايد؟
به آب خضر لب کى تشنه ديدار بگشايد؟
نگردد از نشاط ظاهرى کم کلفت باطن
دل پيکان کجا از خنده سوفار بگشايد؟
اميد دلگشايى داشتم از گريه خونين
ندانستم که چون تر شد گره دشوار بگشايد
علايق مى دواند ريشه آسان در دل سنگين
سليمانى محال است از کمر زنار بگشايد
نگردد خانه در بسته مانع ماه کنعان را
به روى پاکدامانان در از ديوار بگشايد
به دندان گهر نتوان گره از رشته وا کردن
مرا از قرب جانان کى دل افگار بگشايد؟
شد از صحرانوردى شورش سوداى من افزون
دل مرکز کجا از گردش پرگار بگشايد؟
گشاد عقده من نيست کار ناخن و دندان
مگر برق اين گره چون نى مرا از کار بگشايد
گشايش نيست در پيشانى اين بوستان پيرا
مگر جوش بهاران اين در گلزار بگشايد
توان در سايه ديوار خواب امن تا کردن
چرا کس در به روى دولت بيدار بگشايد؟
پر از گوهر کند نيسان دهان تشنه جانى را
که مانند صدف سالى دهن يک بار بگشايد
چو درد از کيمياى صبر درمان مى شود صائب
چرا پيش طبيبان کس لب اظهار بگشايد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید