شماره ٢٢: نبيند زير پاى خويش، رعنا اين چنين بايد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
نبيند زير پاى خويش، رعنا اين چنين بايد
نپردازد به کس، آيينه سيما اين چنين بايد
زشکر خنده اش هر چشم مورى تنگ شکر شد
تکلف برطرف، لعل شکر خا اين چنين بايد
فلک را سبزه خوابيده داند قد رعنايش
قيامت جلوگان را قد و بالا اين چنين بايد
زگردش ماند دور آسمان چون چشم قربانى
عيار جلوه هاى حيرت افزا اين چنين بايد
به نيل چشم زخمش نيست چرخ نيلگون کافى
عزيز مصر را رخسار زيبا اين چنين بايد
نشد از ديده فرهاد غايب صورت شيرين
بناى بيستون را کارفرما اين چنين بايد
خيالش را دل سودايى من غير مى داند
زمردم عاشق شوريده تنها اين چنين بايد
زنقش پاى من روى زمين درياى آتش شد
طلبکار ترا آتش نه پا اين چنين بايد
ندارد وادى ما لاله زارى غير بوى خون
زخود رم کرده را دامان صحرا اين چنين بايد
زنقش بال کوه قاف دارد بر دل وحشى
گريزان از نشان خويش عنقا اين چنين بايد
نهادم دست تا بر دل جنون من يکى صد شد
زلنگر مى شود شوريده، دريا اين چنين بايد
نکرد از خواب حيرت جوش دل بيدار صائب را
نگاه عاشقان محو تماشا اين چنين بايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید