شماره ١٩: زدست خواجه از ابرام زر بيرون نمى آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
زدست خواجه از ابرام زر بيرون نمى آيد
ازين رگ خون به زخم نيشتر بيرون نمى آيد
چه خاک دلنشين است اين که صحراى عدم دارد
که از دلبستگى ز انجا خبر بيرون مى آيد
فرو رو در سخن تا دامن معنى به دست آرى
که بى غواصى از دريا گهر بيرون نمى آيد
مگر صحرايى انشا از غبار دل کنم، ورنه
زمين از عهده اين چشم تر بيرون نمى آيد
گريبان پاره سازد سنگ را حسنى که شوخ افتد
صدف از عهده پاس گهر بيرون نمى آيد
فراغت دارد از نشو و نما تخمى که مى سوزد
سر سوداييان از زير پر بيرون نمى آيد
نيم بى ظرف تا سازم سياه از آه عالم را
چو داغ لاله آهم از جگر بيرون نمى آيد
نشويى دست تا از اختيار خويشتن صائب
ترا کشتى زدرياى خطر بيرون نمى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید