شماره ٨٠٥: غمزه مردم کشى پرده صبرم دريد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
غمزه مردم کشى پرده صبرم دريد
من نرسيدم بدو، کام به جانم رسيد
باد نه ام زين بلا چند توانم گريخت
سنگ نه ام، اين جفا چند توانم کشيد
بى دلم، اى مردمان، توبه نخواهم شکست
عاشقم، اى دوستان، پند نخواهم شنيد
سوختم، اين آه گرم چند نهانى کشم؟
گريه نخواهم گشاد، جامه نخواهم دريد
دل ز من آن روز برد کو به خوشى خفته بود
باد بر او مى گذشت، موى سيه مى بريد
دى که گشادى خدنگ، خوش پسرا، بر شکار
شب همه شب تا به روز در دل من مى خليد
بهر خدا رخ بپوش يا ز نظر دور مشو
کافت جان بيش ازين ما نتوانيم ديد
پيش خيال تو دوش از گله دل مرا
قصه به لب مى گذشت، اشک برو مى دويد
در سر خسرو چنان شست خيالت که گر
کار به تيغ اوفتد، زو نتواند پريد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید