شماره ٦٧٤: يار من گويند آنجا گه گاهى بگذرد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
يار من گويند آنجا گه گاهى بگذرد
راضيم گر در دلش از بعد ماهى بگذرد
بيهشم در راهش افتاده، مرا آگه کنيد
گر درين ره سرو بالا کج کلاهى بگذرد
اى صبا، جانم ببر، در خاک کويش کن نثار
گر درين ره نگذرد آخر به راهى بگذرد
حال پالامان راه خويش مى پرسي، مپرس
واى بر موران دران شارع که شاهى بگذرد
نيست آن دولت که بوسم پاى ميمونت، ولى
پاى آن بوسم که در کوى تو گاهى بگذرد
غمزه با صدها بلاى خويش نابخشود نيست
ديدن شاهى که با زينسان سپاهى بگذرد
خلق در فرياد و تو خوش مى روي، من چون زيم؟
وه که گر ناگاهى از من تير آهى بگذرد
زاه گرمم مروسيه شد روز، هم دارى روا
کاينچنين روز سيه بر رو سياهى بگذرد
در زنخدانت دل خسرو فتاد و غرق شد
همچو آن مستى که بر بالاى چاهى بگذرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید