شماره ٦١٦: شمشير کين باز آن صنم بر قصد دلها مى کشد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
شمشير کين باز آن صنم بر قصد دلها مى کشد
جان هم کشد بار غمش، دل خود نه تنها مى کشد
خطى که از دود دلم بر گرد آن لب سبزه شد
ما را ازان سبزى همه خاطر به صحرا مى کشد
مايل به سرو قد او باشد دل خسته مرا
عاشق که صاحب همت است ميلش به بالا مى کشد
آن غمزه خونريز او خونم بريزد عاقبت
سخنى دل قصاب را در زير خونها مى کشد
در عاشقى ثابت قدم هرگز نباشد آنکه او
از کوى يار دلستان از بيم جان پا مى کشد
عشقت چو کالاى من است، جور رقيبان مى کشم
تاجر جفاى دود را از بهر کالا مى کشد
چشمم که از هجر رخت، زين پيش چون قلزم بدى
اکنون چه جيحون شد روان، ميلش به دريا مى کشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید