شماره ٤٩٩: دل رفت به سوى تو، همان سوى که شد ماند

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
دل رفت به سوى تو، همان سوى که شد ماند
جان کرد به ره حمله و آن نيز برون ماند
از کوى تو باز آمد و بر آتش دل سوخت
هر نامه صبرى که ازين پيش دلم خواند
اندر دلم اين بود که بگذشت همه عمر
وين ديده نثارى به ته پاى تو افشاند
آب از جگرم خورد و برم نيز جگر داد
بالات نهالى که در آب و گل ما شاند
پرسند عزيزان و نخوانم بر خود، ازانک
کس بر جگر سوخته مهمان نتوان ماند
آن يار به دل در شد و تن خدمت او کرد
بستند در دل، خرد و هوش برون ماند
کرديم بحل نرگس بازنده او را
خسرو همه هستى که به يک داد لبش خواند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید