شماره ٤٩٢: اى کز رخ تو ديده، همه جان و جهان ديد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اى کز رخ تو ديده، همه جان و جهان ديد
در حيرت آنم که ترا چون بتوان ديد
با قد تو بلبل سخن سرو همى گفت
آن ديد گل سورى و در سرو روان ديد
بيچاره دلم در شکن زلف تو خون شد
آري، چه کند، مصلحت وقت در آن ديد
جان از شکر وصل تو بى بهره نمانده ست
زيرا که در آن خوردن زهرى به گمان ديد
ما را به دهانت نرسد دست، خوش آنکس
کز چاشنى لعل تو دستى به دهان ديد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید