شماره ٤٨٠: ماهى که به سوى خود صد دل نگران بيند

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ماهى که به سوى خود صد دل نگران بيند
از شوخى و رعنايى کى سوى کسان بيند
گويد که نخوابم من، مى ميرم ازين حسرت
کس را نبود خوابي، او خواب چسان بيند؟
بيش است غم يعقوب از ديدن پيراهن
کز حسرت آيينه در آينه دان بيند
يارى که هوس دارد، منما رخ مردم کش
بگذار که بيچاره يک چند جهان بيند
از حسن بتان وعده خونريز جفا باشد
بر تو چو کند رحمت قصاب زيان بيند
در جوى رود هر کس، چشم من و خون دل
کان کو دل خوش دارد در آب روان بيند
عذرش به چسان کاندر دلش آيد غم
از خون دو چشم من هر جا که نشان بيند
تو باز جوان خواهي، فرياد که اين خسرو
شد پير کنون، خود را کى باز جوان بيند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید